چگونه با رفتارهای جنسی ناخواسته در محیط کار مواجه شویم؟

نویسندگان: نیکوله تی.بوچانان و زیج.ای.هرل

ترجمه: محبوبه حسین‌زاده

بیشتر زنان با فکر کردن به زندگی‌شان می‌توانند حداقل یک اتفاق را به خاطر بیاورند که آزار و اذیت جنسی محسوب می‌شود. برای بسیاری، چنین اتفاقاتی در دوره دبیرستان و حتی قبل از آن اتفاق افتاده است، و وقتی در راهروهای مدرسه راه می‌رفتند، اظهارنظرهایی درباره بدن‌هایشان شنیده‌اند، از آن‌ها درخواست‌هایی شده است تا یک رفتار جنسی انجام دهند، و یا یک پسر و یا گروهی از پسران دانش‌آموز دستمالی‌شان کرده‌اند.

یک زن جوان می‌تواند به خاطر بیاورد که در دوران دانشگاه یکی از اساتید درباره بدنش نظر داده و یا در لفافه گفته است که اگر با او قرار بگذارد نمرۀ بیشتری می‌گیرد.در نهایت، وقتی زن وارد محیط کار می‌شود، ممکن است چندین و چند بار آزار را تجربه کرده باشد و این موضوع به قدری تکراری و عادی شده باشد که تعداد کمی از زنان آن را به عنوان رفتار آزارگرانه بشناسند.

وقتی یک زن استخدام و در جایی مشغول به کار می‌شود، ممکن است با همکاران، رئیس‌ها و کارفرماهایی مواجه شود که به‌دفعات دربارۀ بدنش نظر می‌دهند، و می‌گویند ‌که دوست دارند او را در حال انجام کدام فعالیت جنسی ببینند، و یا مستقیما از او می‌خواهند که خواسته‌های جنسی‌شان را برآورده کند و در صورت پذیرش این خواسته به او وعدۀ ارتقا می‌دهند و در صورت رد این خواسته به تنزل مقام تهدیدش می‌کنند.

چنین تجربیاتی برای بخش عظیمی از زنان و دختران غیرعادی نیست، و آزار جنسی تبدیل به یکی از شایع‌ترین و عادی‌ترین مخاطرات تحصیلی و حرفه‌ای شده است که زنان و دختران با آن مواجه می‌شوند.

بسیاری از تحقیقات نشان داده‌اند که تقریبا نیمی از تمام زنان شاغل در طول دوره کاری‌شان حداقل یک بار آزار جنسی در محل کار را تجربه کرده‌اند. تجربه این آزارها، احتمالا تبعات منفی بر سلامت جسمی و روانی زنان و دستاوردهای شغلی و تحصیلی‌شان دارد، از جمله افسردگی، اضطراب، اختلال استرس پس از حادثه، نارضایتی شغلی، نارضایتی کارفرمایان از عملکرد شغلی، کاهش بهره‌وری کاری، و مشکلات جسمی. وقتی که آزار خاتمه می‌یابد، علایم و نشانه‌های بیماری اغلب به سرعت از بین نمی‌روند و ممکن است تا سال‌های طولانی دوام داشته باشند.

آزار جنسی در مورد مردان هم مکررا و بیشتر از چیزی که سابقا تصور می‌شد، اتفاق می‌افتد، و تعدادی از مردان هم بسیاری از همین تبعات و عواقب منفی را تجربه می‌کنند. برای مثال، تقریبا ۱۵درصد مردها حداقل یک بار آزار جنسی در محیط کار را تجربه کرده‌اند، و در برخی محیط‌ها نرخ آزار علیه مردها بیشتر از این است(در هر سال، بیشتر از ۳۵درصد پرسنل نظامی، اشکال مختلفی از آزار جنسی را تجربه می‌کنند). گزارش کمیسیون فرصت‌های شغلی برابر، که به شکایت‌های تبعیض در محیط کار رسیدگی می‌کند، شاهدی بر وقوع این آزارهاست. این کمیسیون گزارش داده است که در سال ۲۰۰۸، تعداد ۲هزار و ۲۰۴ مورد(۱۵.۴درصد) از شکایات ثبت‌شده دربارۀ آزارهای محیط کار متعلق به شکایت مردان بوده است.

تا به امروز، پژوهش و تحقیق در حوزۀ آزار جنسی در محیط کار تا حدود زیادی به بررسی تجربه‌های زنان سفیدپوست شاغل بزرگسال پرداخته است و به آزار تجربه‌شده توسط دیگر گروه‌ها، همانند دختران نوجوان شاغل، مردان آزاردیده، و زنان متعلق به گروه‌های اقلیت بومی توجه کمی شده است. بنابراین، سوالات در مورد تفاوت‌ها و شباهت‌های بالقوه در ماهیت و نوع، تکرارشوندگی، و میزان درک و آگاهی نسبت به آزارهای جنسی در گروه‌های مختلف و متنوع مردان و زنان همچنان به قوت خود باقی است. در این مقاله یافته‌های موجود دربارۀ آزار جنسی را با هم مرور می‌کنیم، از جمله این‌که آزار چگونه به عنوان برساخت حقوقی و رفتاری تعریف می‌شود، علل و تبعات بروز آزار جنسی کدامند، و شیوه‌های مواجهه و رویارویی با آن کدامند.

تعریف آزار جنسی

آزار جنسی هم بر‌ساخت روانی است و هم حقوقی. دانشمندان علوم رفتاری، آزار جنسی را از لحاظ روان‌شناختی این‌گونه تعریف می‌کنند: رفتارهای ناخواسته و اظهارنظرهای جنسیتی، که فردی که هدف این رفتارها قرار گرفته، آن را تخطی و توهین می‌داند، و فراتر از منابع سازگاری موجود فرد است و سلامتش را تهدید می‌کند. آزار جنسی به سه دسته تقسیم شده است.

«آزار جنسیتی» که به اظهارنظرها و رفتارهای غیرجنسی، منفی، و جنسیتی گفته می‌شود، مثلا اظهارنظرهایی از این قبیل که زن‌ها به اندازۀ مردها باهوش نیستند و یا برخی مشاغل «کار مردان» است که زنان نباید وارد این حرفه شوند. «توجه جنسی ناخواسته» شامل اظهارنظرهای کلامی و غیرکلامی، ژست‌ها، و تماس‌های فیزیکی که ماهیت جنسی دارند، مانند درخواست مکرر برای قرار گذاشتن و یا تلاش برای بوسیدن یا نوازش یک زن/مرد بر خلاف میل و خواسته‌اش. «اجبار جنسی» شامل وادارسازی فرد برای اجابت خواسته‌های جنسی از طریق تهدیدها و یا مزایای مرتبط شغلی است، مثلاً وعده ارتقای شغلی اگر کارمند از لحاظ جنسی مشارکت کند و یا تهدید به اخراج اگر در امور جنسی مشارکت و همراهی نکند. آزار جنسی می‌تواند توسط کارفرماها، همکاران، و یا مشتریان صورت بگیرد و یا این‌که فرد زیردست، کارفرما یا مدیر بالادست خودش را مورد آزار جنسی قرار دهد که در این صورت به آن «آزار جنسی علیه قدرت» گفته می‌شود.

در چارچوب حقوقی، آزار جنسی بر مبنای سوابق و شواهدی از رفتارهای تهدیدآمیز در محیط کاری تعریف و مشخص می‌شود. در پرونده حقوقی Meritor savings bank v. Vinson ، دادگاه عالی آمریکا تصویب کرد که آزار جنسی شکلی از تبعیض جنسی است و بر همین مبنا تخطی از قانون مدنی مصوب در سال ۱۹۶۴ است. به بیان دقیق‌تر آن‌ها تصویب کردند که سوء‌رفتار جنسی می‌تواند در قالب آزار و اذیت جنسی تعریف شود، حتی اگر فردی که هدف این رفتارها قرار گرفته، متحمل خسارت اقتصادی ملموس نشده باشد. پس تبعیض جنسی شامل شرایطی می‌شود که تجربیات منفی و ناخواسته مبتنی بر جنسیت به قدری قابل درک و ملاحظه می‌شود که فرد شاغل آن را به عنوان اقدامی خصمانه در نظر می‌گیرد و/یا تاثیر منفی بر عملکرد شغلی‌اش دارد(محیط کاری خصمانه). دومین استاندارد حقوقی، آزار جنسی را به عنوان بده‌بستان (معادل اجبار جنسی) تعریف می‌کند و شامل هرگونه تلاش برای تحمیل و اجبار تعاملات جنسی از طریق تهدید موقعیت شغلی فرد می‌شود.

علل و تبعات آزار جنسی

«الگوی فرایند یک‌پارچه آزار جنسی در سازمان‌ها» توسط فیتزجرالد و همکارانش شرح می‌دهد که آزار جنسی در محیط‌های کاری با اوضاع و شرایط کاری سازمان و بافت جنسیتی مشاغل مرتبط است و به کار فرد شاغل و سلامت روانی و فیزیکی‌اش آسیب می‌رساند. در این الگو منظور از اوضاع و شرایط سازمان، میزان مدارای سازمان با آزار جنسی است(مثلا آزار توسط بالادستی‌ها الگوسازی شده و افراد آزارگر سرزنش و مجازات نمی‌شوند). بافت جنسیتی مشاغل به نسبت و ضریب تعداد مردان به زنان گفته می‌شود و این‌که آیا یک شغل به لحاظ سنتی شغلی زنانه و یا مردانه در نظر گرفته می‌شود یا خیر. فضاهای کاری که معمولا با موضوع آزار مدارا می‌کنند، و به لحاظ سنتی مشاغل تحت سلطه مردان هستند، و گروه‌های کاری بیشتر شامل مردان است تا زنان، معمولا نرخ بروز آزار هم در آن‌ها افزایش یافته است.

الگوی فرایند یک‌پارچه آزار جنسی همچنین نشان می‌دهد که افزایش آزار با برخی عواقب و نتایج منفی، از جمله کاهش رضایت شغلی، افزایش غیبت از کار، افسردگی، اختلال استرس پس از حادثه، و مشکلات گوارشی مرتبط است. تئوری‌های ارزیابی استرس، این موضوع را مطرح می‌کنند که درک و یا ارزیابی فرد از یک رخداد چگونه بر میزان استرس و اضطرابش در واکنش به یک تجربه تاثیر می‌گذارد. ارزیابی فرد آزاردیده از تجربه آزار جنسی چگونه بین آزار جنسی و عواقب منفی آن رابطه برقرار می‌کند. شدت ارزیابی‌شدۀ آزار تحت تاثیر فاکتورهای گوناگونی قرار دارد، از جمله این‌که فرد به تبع آزار دچار هراس و تهدید شده باشد، طولی زمانی که یک نفر تحت آزار جنسی بوده، و این‌که آیا تماس جسمی هم برقرار شده یا خیر، و کدام نوع از آزار اتفاق افتاده است.

موارد آزار که مدت‌های طولانی ادامه دارند، و مکررا اتفاق می‌افتند، و شامل تماس‌های فیزیکی ناخواسته و یا اجبار جنسی می‌شوند، همگی با ارزیابی‌های منفی بیشتری از آزار مرتبط‌اند. علاوه بر خود آزار عامل دیگری هم اهمیت دارد، این‌که مرتکب آزار و آزاردیده چه کسانی هستند. برای مثال، آزار توسط فردی با موقعیت سازمانی بالاتر استرس و اضطراب بیشتری به همراه دارد. همچنین این‌که فقط خود فرد در محیط کاری تحت آزار باشد، با تبعات منفی‌تری همراه است تا این‌که آزاردیده بداند دیگران هم در همان گروه‌های کاری تحت آزار قرار می‌گیرند. برای زنان سیاه‌پوست، آزار جنسی توسط مردان سفیدپوست با استرس بیشتری همراه بوده است تا آزار توسط مردان سیاه‌پوست، و همچنین تجربیاتی که شامل آزارهای جنسی نژادی هم می‌شدند، میزان استرس و اضطراب‌شان را بیشتر می‌کردند.

آزار جنسی به افراد آزار‌دیده آسیب می‌رساند، و این آسیب ممکن است سال‌ها بعد از اتمام آزار همچنان ادامه داشته باشد. مطالعات بسیاری، هزینه‌های عاطفی و روانی گسترده‌ای را بر افراد آزاردیده جمع‌آوری و مستند کرده‌اند. اعتقاد بر این است که هزینه‌های سلامت احساسی مستقیما با موضوع آزار در ارتباط است، در حالی‌که تبعاتش بر سلامت جسمی از عواقب ثانویه افزایش استرس روانی مرتبط با آزار جنسی است. دقیق‌تر این‌که آزار جنسی با بروز مشکلات گوارشی(سوزش معده، اسهال، دردهای شکمی)، دردهای عضلانی-استخوانی(سردرد، درد مفاصل، عضلات، کمر درد و گردن درد) و علایم قلبی عروقی(درد قفسه سینه، تندتپشی یا افزایش ضربان قلب)، سر درد، خستگی چشم، مشکلات پوستی، و بیماری‌های مزمن مثل فشار خون بالا، بیماری‌های قلبی عروقی، و امثال آن مرتبط است.

تاثیر منفی آزار جنسی بر سلامت روانی بسیار گسترده است. آزار جنسی به عنوان یک اتفاق مزمن، فراگیر، و اغلب تروماآور می‌تواند منجر به بروز اختلال استرس پس از حادثه شود. در ابتدا، آزار جنسی را آن‌قدر تروماآور در نظر نمی‌گرفتند که تضمینی بر تشخیص اختلال استرس پس از حادثه باشد. اما تحقیقات بسیاری این پیش‌فرض را به چالش کشیده و این بحث را مطرح کرده‌اند که آزار جنسی دارای ضوابط و معیارهایی برای ترومای قابل تشخیص است. با بررسی علایم و نشانه‌های پس از تروما مشخص است که تکرارشوندگی و شدت علایم استرس پس از حادثه به تکرارشوندگی و شدت تجربه آزار جنسی بستگی دارد. این رابطه هنگام تحقیق درباره میزان آزار و تبعیض در طول دوره زندگی فرد یا فقط بررسی اتفاقات اخیر زندگی‌اش، و در همه موقعیت‌ها و شرایط پیدا شد (مثلا آزار در محیط کار، در مدرسه و یا آزار توسط غریبه‌ها در اماکن عمومی).

علایم استرس پس از حادثه مرتبط با آزار جنسی در چندین مطالعه مختلف و در جمعیت‌های مختلف از جمله دانشجویان، دریانوردها، زنان ترکیه‌ای و زنان سیاه‌پوست ثبت و مستند شده است. این مطالعات نشان می‌دهند که آزار جنسی تروماآور است و عموما به علایم استرس پس از حادثه منجر می‌شود؛ بنابراین وقتی این ضوابط و معیارها وجود دارند، تشخیص اختلال استرس پس از حادثه قطعی است.

آزار جنسی همچنین می‌تواند تاحدودی تفاوت آمار افسردگی و اختلالات تغذیه‌ای در بین زنان و مردان را توضیح دهد. زنان دوبرابر بیشتر از مردان احتمال ابتلا به افسردگی دارند، و در مقایسه با مردان احتمال بیشتری دارد که آزار جنسی را تجربه کنند. بنابراین، افسردگی در بین کسانی که آزار جنسی را تجربه کرده‌اند در مقایسه با همتایانشان که چنین تجربه‌ای نداشتند، بالاتر است و باعث شده که برخی این تئوری را مطرح کنند که تفاوت‌های جنسیتی در میزان بروز برخی اختلالات خاص با ریسک بالاتر تجربه آزار و تبعیض جنسیتی در زنان مرتبط است.

اختلالات خوردن(پرخوری عصبی و کم‌خوری) و نارضایتی از بدن هم با آزار جنسی مرتبط است، ولی این موضوع می‌تواند به چندین و چند دلیل دیگر هم رخ دهد. آزار جنسی اغلب عزت‌نفس افراد را، بخصوص احترام به بدن، را خدشه‌دار می‌کند و فرد را در معرض خطر بروز اختلالات خوردن قرار می‌دهد. آزار جنسی همچنین توجه وسواس‌گونه به بدن و نارضایتی از آن را افزایش می‌دهد که در ادامه خطر بروز اختلالات خوردن را در فرد مذکور افزایش می دهد. بالاخره، وقتی بدن زنان از طریق تجربه آزار جنسی ارزیابی و شیءانگاری می شود، افراد آزاردیده ممکن است همین تصویر را برای خودشان درونی کنند(خود شیءانگاری) و ساعات زیادی را صرف ارزیابی بدن‌شان کنند. در عوض، ارزیابی افراطی بدن می‌تواند به افزایش تحریف بدن، شرم از بدن، اضطراب، کم‌خوری، پرخوری عصبی و افسردگی منجر شود.

خود‌درمانی از طریق استعمال سیگار، داروهای خودتجویزی(داروهای آرام‌بخش و ضدافسردگی) و نوشیدنی‌های الکلی در بین افراد آزاردیده غیرعادی و ناشایع نیست. مشخصا این‌که، بسیاری از قربانیان آزار جنسی از چنین موادی استفاده می‌کنند تا احساسات مرتبط به استرس، افسردگی، اضطراب، احساس تهدید، کینه و خصومت، و احساس عدم کنترل بر بروز تجربه آزار جنسی را کاهش دهند. چنین رفتارهایی که تاثیر منفی بر سلامت فرد دارند و افراد آزاردیده از آن برای مواجهه و رویارویی با آزار جنسی استفاده می‌کنند، در درازمدت تاثیر مخربی بر سلامتی‌شان دارد.

با آزار جنسی، برداشت‌‌های فرد از شغل و وظایف مرتبط شغلی‌اش هم دچار آسیب می‌شود. برای مثال، میزان غیبت از کار در کسانی که مورد آزار جنسی قرار گرفته‌اند، بیشتر است و میزان رضایت و بهره‌وری شغلی‌، تعهد سازمانی و رضایت مقامات بالادست از عملکرد شغلی‌شان پایین‌تر است. این رفتارها نه تنها نشان‌دهنده استرس و ناراحتی فرد شاغل است بلکه باعث افزایش هزینه‌های سازمان هم می‌شود.  هیئت حمایت از سیستم‌های شایسته در آمریکا، با بررسی و آنالیز هزینه‌های ناشی از آزار جنسی در رابطه با این رفتارهای کاری منفی،  تعیین کرده است که میزان خسارت و زیان دولت آمریکا به خاطر عواملی از جمله کاهش بهره‌روی کارمندان و غیبت‌های مرتبط با آزار جنسی سالانه بالغ بر ۳۲۷میلیون دلار است. با این‌حال، این رقم بسیار پایین‌تر از هزینه‌های واقعی آزار جنسی است چون شامل هزینه‌های مرتبط با فرد آزارگر نمی‌شود(برای مثال کاهش بهره‌وری در زمان‌هایی که مشغول آزار است)، تغییر در رفتارهای کاری دیگر همکارانی که شاهد این آزارها هستند(مثلا کاهش روحیه و بهره‌وری) و یا هزینه‌های مربوط به تحقیق، مداخله، و شکایت و دادخواهی.

مواجهه و رویارویی با آزار جنسی

استراتژی‌های مواجهه «متمرکز بر مشکل» یا «متمرکز بر احساس» به طیف گوناگونی از شیوه‌های شناختی و یا رفتاری گفته می‌شود که برای کاهش استرس ناشی از یک رخداد و اتفاق تروماآور استفاده می‌شوند. استراتژی‌های متمرکز بر مشکل، بر مدیریت و یا تغییر موقعیت تمرکز دارند(برای مثال گزارش دادن آزار) در حالی‌که استراتژی‌های متمرکز بر احساس تلاش می‌کنند تا افکار و احساسات فرد درباره آن موقعیت خاص را مدیریت کنند(مثلا تلاش برای فکر نکردن به موضوع).

کناپ و همکارانش، چهار استراتژی مواجهه و رویارویی با آزار جنسی را پیشنهاد می‌دهند: طفره‌روی-نادیده‌انگاری(اجتناب از نزدیکی فیزیکی با فرد آزارگر یا عقب راندن افکار درباره آزار)؛ حمایت اجتماعی(دریافت حمایت احساسی و توصیه و مشاوره از سمت دیگران)، مقابله-مذاکره(گفت‌وگوی مستقیم با فرد آزارگر در مورد این‌که باید آزار خاتمه یابد)، و پیگیری حمایت حقوقی(شکایت از رفتار فرد آزارگر به مقامات شایسته داخل سازمان).

شیوه مواجهه و رویارویی که یک فرد آزاردیده در پیش می‌گیرد، به ویژگی‌های شخصیتی خودش و فرد آزارگر، نوع آزار، و هنجارهای فرهنگی فرد آزاردیده بستگی دارد. به عنوان مثال تلاش برای توقف آزارهای تکرارشونده‌تر، ناراحت‌کننده‌تر، و پی‌در‌پی، به استفاده از استراتژی‌های مختلف منجر می‌شود و اتکای صِرف به نادیده‌انگاری رفتار فرد مرتکب کاهش می‌یابد. آن‌هایی که توسط یک مقام بالادست مورد آزار قرار گرفته‌اند، بخصوص اگر خودشان موقعیت سازمانی پایینی دارند، احتمالش بیشتر است تا با منابع موثق صحبت کنند و در نتیجه موضوع را گزارش بدهند، تا آن‌هایی که توسط همکاران هم‌رده مورد آزار قرار می‌گیرند.

با این‌حال، در مجموع میزان گزارش‌دهی آزار جنسی بسیار پایین مانده است، زنانی از فرهنگ‌های پدرسالار جمع‌گرا احتمال مقابله‌شان با فرد آزارگر کمتر از این است که تلاش کنند تا از فرد آزارگر دوری کنند. در یک نمونه آماری از زنان سیاه‌پوست، استراتژی مشترک‌شان طفره‌روی و نادیده‌انگاری بود، ولی وقتی تکرارشوندگی و شدت آزار بیشتر می‌شد، آن‌ها هم از استراتژی‌های بیشتری از جمله مقابله استفاده می‌کردند.  این یافته‌ها نشان می‌دهد که مواجهه با آزار جنسی فرایندی دینامیک است و افراد آزاردیده در تلاش برای پایان دادن به آزار استراتژی‌های مختلفی را اتخاذ می‌کنند.

این سوال همچنان باقی است که آیا استفاده از یک استراتژی خاص مواجهه با آزار مزایایی نسبت به دیگر استراتژی‌ها دارد یا خیر. در سازمان‌های بسیاری، فرد آزاردیده باید آزار جنسی را به صورت رسمی به فرد ذیصلاح و مقام مسئول در شرکت گزارش دهد، و معمولا بسیاری فرض را بر این می‌گذارند که مقابله با فرد آزارگر و یا ثبت شکایت از او نشانه‌ای است که فرد آزاردیده واقعا این نوع آزار را نمی‌خواهد و از این کار خوشش نمی‌آید. بسیاری اوقات به واکنش‌های «منفعلانه» مثل تلاش برای طفره‌روی از فرد آزارگر به دیده منفی نگریسته می‌شود، اما با این‌حال، استراتژی‌های منفعلانه اغلب نشان‌دهنده تلاش‌های آگاهانه و همراه با حسن‌نیت برای برقراری توازن بین آسیب آزاردیدگی و ریسک‌های بالقوه عصبانی کردن و یا ایزوله‌سازی فرد آزارگر و حامیانش است(مثلا طرد آزارگر توسط بقیه همکارها، تنزل رتبه و یا اخراجش).

در حقیقت، بیشتر از دوسوم کسانی که آزادانه از مزاحمت‌های جنسی صحبت کرده‌اند، مورد تلافی قرار گرفته‌اند. برای مثال، آن دسته از زنان سیاه‌پوست شاغل در ارتش که از آزارگرهایشان شکایت رسمی کرده‌اند، با عواقب کاری منفی مواجه شده‌اند، و برعکس کسانی که بدون ثبت رسمی شکایت با فرد آزارگر مقابله کرده‌اند، تاثیر بهتری در سلامت روانشان داشته است. روی‌هم‌رفته، این مطالعات نشان می‌دهند که پاسخ‌هایی به آزار که اغلب مناسب‌ترین شیوه فرض می‌شوند، ممکن است هزینه بسیاری به سلامت روانی و حرفه‌ای فرد وارد کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *